وبسایت شخصی امیرحسین قاضی

چطور با نوشتن احساس سردرگمی خودمون رو تعدیل کنیم؟

چطور با نوشتن احساس سردرگمی خودمون رو تعدیل کنیم؟

چند روزه که در ته دلم احساس ناخوشی می‌کنم. حالا دیگه کم و بیش متوجه احساساتم میشم و نوشتن و فکر کردن بهشون برام تبدیل شده به یه عادت.

قبلنا، اصلا حواسم به احساساتم نبود و تو درگیری‌های روزمره فراموش می‌کردم که چه حس و حالی دارم.

وقتی خوشحال بودم و کسی ازم می‌پرسید: “امروز اتفاقی افتاده که اینقدر سر کیفی؟”، خیلی کوتاه، به اندازه‌ی یه لحظه، با خودم فکر می‌کردم که: “آره، راست میگه. امروز خوشحالم!” و دوباره در روزمرگی‌ها غرق می‌شدم تا یه نفر دیگه یه تلنگر دیگه بزنه.

موقعی هم که احساس ناراحتی می‌کردم، خیلی وقتها بدون اینکه متوجه باشم، زندگی خودم و اطرافیانم رو تلخ می‌کردم و کار از کار که می‌گذشت تازه از خودم می‌پرسیدم که: “چطور شد که اینجوری شد؟”

یه بار مامانم می‌خواست کمد رو از تو حال به اتاق خواب منتقل کنه. من، یه نفره شروع کردم به بلند کردن اون کمد. کمدی که جابه‌جا کردنش کار یک نفر نبود و مامان هر چی اصرار می‌کرد صبر کن تا بقیه هم بیان، من بدتر می‌کردم.

اینقدر زور زدم تا کمد رو بلند کنم که درِ شیشه‌ایِ کمد شکست.

شکستنِ در کمد برای من یه تلنگر بود. باعث شد متوقف بشم و اتفاقی که افتاد رو با خودم مرور کنم.

چطور احساسات و اصطلاحا «حال» خودمون رو بفهمیم؟

همانطور که اشاره کردم، اینکه بتونیم متوجه بشیم که احساساتمون چی به ما میگن، ساده نیستش و نیاز به تمرین و تفکر داره. هر چی بیشتر خودمون رو بشناسیم، بهتر زبان احساساتمون رو درک خواهیم کرد.

راه‌حلی که می‌تونه در کشف زبان احساسات و شناخت بیشتر خودمون، به ما کمک کنه، خلوت کردن و نوشتن هستش.

چند دقیقه با خودمون خلوت کنیم، قلم و کاغذی برداریم و بنویسیم. با کمی تمرکز بعد از چند دقیقه دلایل ناخرسندی و نگرانی، روی کاغذ می‌آید.

هر چند ممکنه انجامش برای خیلی‌ها سخت باشه و شاید برای خیلی‌ها هم جواب نده، اما به امتحان کردنش می‌ارزه. اگه شما حس خوبی نسبت به نوشتن دارین پیشنهاد می‌کنم تستش کنین.

نوشتن کاریه که خودم خیلی وقت‌ها انجام میدم. مثلا موقع برنامه‌ریزی، یا حتی موقع بروز احساسِ ناراحتی. نوشتن به من آرامش و تسکین میده چون با نوشتن تا حدودی متوجه دلیل حال بد و احساس سردرگمیم میشم.

حتی وقتی که متوجه نیستم ناراحتی‌ای وجود داره، اما رفتاری ازم سر میزنه که در حالت عادی اون رو انجام نمیدم؛ مثلا با دوستم بد حرف میزنم یا پشت فرمون سر ماشین بغلی داد میزنم.

یا وقتی رو صندلی نشستم و ناخودآگاه پاهام رو تکون تکون میدم. در همه این حالت‌ها احتمالا موضوعی وجود داره که باعث بروز این رفتار شده و نوشتن می‌تونه به من در فهمیدن اون موضوع کمک کنه.

چطور با نوشتن حالِ خودمون رو خوب کنیم؟

من هنگام نوشتن، با خودم صحبت می‌کنم. خودم رو تصور می‌کنم که روبه‌روم نشسته و ازش سوال می‌پرسم. بعد پاسخی که تو ذهنم میاد رو جلوش می‌نویسم.

به این ترتیب بدون تلاش زیاد، قدم‌به‌قدم، شروع می‌کنم به پاسخ دادن و دلایل عصبانیت خودم رو بازگو می‌کنم. نتیجه‌ی این تخلیه‌ی ذهنی آرامشه.

این رو بگم که خیلی از ماها به دلیل اینکه اغلب ناراحتی‌های فرو خورده‌ی زیادی داریم، ممکنه هر چقدر بنویسیم، ذهنمون آروم نشه و باز حرف‌هایی برای گفتن باقی بمونه.

همین مسئله ممکنه باعث بشه نوشتن پرسش و پاسخ از خود، یه مقدار طولانی بشه. حتی چند روز، چند هفته یا چند سال.

وقتی بشینید و با خودتون خلوت کنید و از خودتون بپرسید: “چی شده؟ چرا ناراحتی؟” ممکنه پاسخ‌هایی که به ذهنتون میاد، پاسخ‌های ناراحت‌کننده‌ای باشه. غر و سرکوفت و بدوبیراه. اما حوصله به خرج بدید و به نوشتن ادامه بدید. خودتون رو بشنوید و اجازه بدید حرف‌هاتون با قلم روی کاغذ جاری بشه.

خیلی‌ها ممکنه بگن من جرات نمی‌کنم برم سراغ این کار. چون مثل آتش زیر خاکستر میمونه. از زیر خاکستر که بیاد بیرون دیگه نمیشه جمعش کرد.

چند تا سوال از این افراد می‌پرسم که ممکنه بهشون کمک کنه: تا کی قراره این آتیش زیر خاکستر باقی بمونه؟ تا حالا که مونده چه کمکی به شما کرده؟ جز اینکه هر بار طی یه اتفاقی، آتیش زبانه کشیده و هم خودتون و هم اطرافیان‌تون رو سوزونده؟

شاید نوشتن برای شما کار سخت و نامتعارفی به نظر برسد، اما نوشتنِ ذهن شما رو به تکاپو وامی‌داره و بستری را فراهم میکنه که خیلی سریع‌تر به پاسخ برسید.

مهم نیست با چه لحنی می‌نویسید. مهم نیست هنگام نوشتن قواعد ادبی رو رعایت می‌کنید یا نه. قرار نیست کسی نوشته‌هاتون رو بخونه. این جملات زباله‌های ذهنی شما هستند که می‌تونید اون‌ها رو پاره کنید، بسوزونید یا هر بلایی که دلتون خواست سرشون بیارید.

شاید تمایل داشته باشید این نوشته‌ها رو نگه دارید تا بعد از مدتی، یک مجموعه توصیف‌نامه به شما بده. می‌تونید اسمش رو «حال شمار» بذارید؛ مثل تاریخ شمار!

اینجاست که دو اتفاق شگفت‌انگیز میفته: شما می‌نویسید و تغییر اتفاق می‌افتد!

بیان یک تجربه از نوشتن احساسات منفی

یادم میاد یه روز ذهنم به شدت مشوش بود. نمی‌دونستم باید چیکار کنم و کلافه و سردرگم بودم. شروع کردم با یکی از دوستانم چت کردن و ناله کردم. او پیشنهاد داد ناله‌هات رو بنویس و من که به دنبل راهی بودم که از دست این فکرها خلاص بشم، نوشتن احساسات منفی رو برای اولین بار امتحان کردم.

شروعش آسون نبود. همیشه شروع یه تغییر، یا یه کار جدید با مقاومت همراهه. اما همین که قلم رو روی کاغذ گذاشتم، حرف پشت حرف و جمله بعد از جمله روی کاغذ اومد.

نزدیک به ۸ صفحه نوشتم تا بالاخره تمام محتویات مزاحم ذهنم تخلیه شد. حدود ۲ ساعت طول کشید و بعد از اون ناخودآگاه، به خواب رفتم. خواب راحت و آرومی بود. انگار ذهنم خالی شده بود و سبک شده بودم.

این یه پیشنهادِ تجربه شده است و اصطلاحاً امتحانش رو پس داده.

به قول ساموئل بکت: “نوشتن بیرون پریدن از صف مُردگانه” و به قول خودم “بنویسید تا تغییر کنید”.

پست های مرتبط‌

۱۴۰۱-۰۵-۱۶

آموزش بازخورد دادن

– من می‌خوام این تیم رو ترک کنم. موندن برام سخته. + چیش سخته؟ – سخته که ببینی همکارت...
۱۴۰۱-۰۵-۱۶

چالش یک مدیر با دهه هفتادی‌ها

– آقا من نمی‌دونم از دست این دهه هفتادی‌‌ها و دهه هشتادی‌ها چیکار کنم. + چطور؟ چی شده مگه؟...
۱۴۰۱-۰۵-۱۶

چالش مدیریت زمان در یک پروژه

– (بعد از دو بار کنسل کردن جلسه) ببخشیدا، ما تو این واحد خیلی سرمون شلوغه و حسابی وقت...
۱۴۰۱-۰۵-۱۶

قاطعیت و اقتدار، عناصر کلیدی مدیریت

این گفت‌وشنود من با مدیر میانی یکی از سازمان‌های بزرگ است. ایشان در جلساتش ارتباط با پرنسل را به...
۱۴۰۱-۰۵-۱۶

به فرزندان‌تان احترام بگذارید!

– تو این ۱۸ – ۱۹ سالی که آموزش میدم، به خیلی‌ها تونستم کمک کنم اما هنوز نتونستم به...
۱۴۰۱-۰۳-۱۹

سردرگمی در انتخاب همسر

اگه نمی‌دونین از بین گزینه‌های مختلف کدوم رو انتخاب کنین، اگه دچار سردرگمی در انتخاب همسر هستین، این مقاله...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

ثبت نام

بازیابی رمز عبور

ورود

ایجاد رمز عبور جدید