وبسایت شخصی امیرحسین قاضی

چالش یک مدیر با دهه هفتادی‌ها

چالش یک مدیر در ارتباط با دهه هفتادی ها

– آقا من نمی‌دونم از دست این دهه هفتادی‌‌ها و دهه هشتادی‌ها چیکار کنم.

+ چطور؟ چی شده مگه؟

– آقا من الان چهل ساله که تو این کارم. کلی تجربه دارم. حداقل ۲۰ تا پیرهن بیشتر از این جوون‌ها پاره کردم. هر چی بهشون میگم این راهش نیست، گوششون بدهکار نیست، کار خودشون رو می‌کنند.

+ آیا تجربه‌ای در این زمینه داشتین؟

– اوووه. تا دلت بخواد. آخریش همین دو سه روز پیش بود. هر چی به مدیر فروشم میگم این مشتری بیست ساله‌ی منه، باید احترامشو نگه داری، باز کار خودشو می‌کنه.

+ مشتری رو پروند؟

– نه. اما اگه خودم نبودم احتمالا می‌پروند.

+ خب برای چی همچین نیرویی رو نگه داشتین؟

– (می‌زند زیر خنده) لعنتی خیلی تیز و بزه. خوشم میاد ازش. به مشتری باج نمی‌ده.

+ شما به مشتری باج میدین؟

– من یه کم محتاط‌ترم و همش با خودم میگم نکنه مشتری بپره. خب با زحمت و خون دل این تشکیلات رو تا اینجا حفظ کردم. نمی‌تونم اجازه بدم به همین راحتی همه چیز از دست بره.

+ پس یه دیدگاه، دیدگاه شماست که میگه با احتیاط بیشتر و احترام با مشتری برخورد کنیم.
دیدگاه دیگه، دیدگاه مدیر فروش شماست که میگه نباید اینقدر لی‌لی به لالای مشتری گذاشت.

خودتون کدوم دیدگاه رو انتخاب می‌کنید؟

– (مکث می‌کند و پس از کمی تامل) حقیقتش تا حالا هر دو دیدگاه به ما جواب داده.
با بعضی از مشتری‌ها باید با احترام و احتیاط برخورد کرد. اما بعضیا رو نباید به قول شما لی‌لی به لالاشون گذاشت.

+ (با لبخند) پس روش مدیر فروش دهه هفتادی‌تون رو تایید می‌کنید.

– (با قهقهه) آره… گفتم که کارشو بلده.

+ اما اول صحبت‌هاتون گفتین هر چی بهشون میگم این راهش نیست، گوششون بدهکار نیست، کار خودشون رو می‌کنند. برداشتم اینه که ازشون گله دارین. برداشتم درسته؟

– (مکث می‌کند و سپس) آره به گمونم. دلم می‌خواد بیشتر به حرف‌های من توجه کنند. (با خنده) نکنه کمبود توجه دارم؟

+ کمبود توجه دارین؟

– نه، نمیشه گفت کمبود توجهه. ببین وقتی ۴۰ سال یه سیستم رو بزرگ می‌کنی، شب و روزت رو پاش می‌ذاری، میشه تمام زندگیت. دیگه نمی‌تونی به این راحتی بزنی زیر میز. چون سخت‌تر از اینا رو دیدی. چون براش زحمت کشیدی.
خیلی دلم می‌خواست دختر و پسرم، همینجا می‌موندند و از این همه تجربه من استفاده می‌کردند. اما الان یکیشون کاناداست، یکی دیگه‌شون استرالیا.
پرسنل جوونم رو هم که می‌بینم یاد بچه‌های خودم می‌افتم. از رفتن جوونها غمگین میشم (و سکوت می‌کند).

+ (با لبخند) دوست دارین داشته‌هاتون رو به نسل بعد انتقال بدین؟

– آره.. خیلی. حاضرم رایگان این کار رو بکنم. اما جوونا دیگه انگار حوصله این چیزا رو ندارن.

+ جوونا دنبال چی هستند؟

– نمی‌دونم. خیلی با ماها فرق دارند. سرعتشون خیلی بالاتره. قانع نیستند. که البته اگه باعث رشدشون بشه، خوبه. خب اونا هم دنبال خواسته‌های خودشون هستند. (لبخند می‌زند) و منم خواسته‌ی خودمو می‌خوام.

+ اونها خواسته‌های خودشون رو دارند، شما خواسته‌های خودت رو. تکلیف چی میشه؟

– (به خنده‌اش ادامه می‌دهد و) خب هر کسی باید بره دنبال خواسته‌ی خودش. فکر کنم من یه کم توقع زیادی دارم.

+ بنابراین نتیجه چی شد؟ آیا هنوزم به نظرتون دهه هفتادی‌ها حرف گوش نمیدن؟

– (با خنده) نه… نه… فکر کنم اون کسی که حرف گوش نمیده ماهاییم. ما دیگه کار خودمونو کردیم. حالا باید از این جوونا حمایت و پشتیبانی کنیم.

+ و چطور می‌خواهید ازشون حمایت و پشتیبانی کنید؟

– بیشتر بشنومشون و باهاشون مهربون‌تر باشم.

پست های مرتبط‌

۱۴۰۱-۰۵-۱۶

آموزش بازخورد دادن

– من می‌خوام این تیم رو ترک کنم. موندن برام سخته. + چیش سخته؟ – سخته که ببینی همکارت...
۱۴۰۱-۰۵-۱۶

چالش یک مدیر با دهه هفتادی‌ها

– آقا من نمی‌دونم از دست این دهه هفتادی‌‌ها و دهه هشتادی‌ها چیکار کنم. + چطور؟ چی شده مگه؟...
۱۴۰۱-۰۵-۱۶

چالش مدیریت زمان در یک پروژه

– (بعد از دو بار کنسل کردن جلسه) ببخشیدا، ما تو این واحد خیلی سرمون شلوغه و حسابی وقت...
۱۴۰۱-۰۵-۱۶

قاطعیت و اقتدار، عناصر کلیدی مدیریت

این گفت‌وشنود من با مدیر میانی یکی از سازمان‌های بزرگ است. ایشان در جلساتش ارتباط با پرنسل را به...
۱۴۰۱-۰۵-۱۶

به فرزندان‌تان احترام بگذارید!

– تو این ۱۸ – ۱۹ سالی که آموزش میدم، به خیلی‌ها تونستم کمک کنم اما هنوز نتونستم به...
۱۴۰۱-۰۳-۱۹

سردرگمی در انتخاب همسر

اگه نمی‌دونین از بین گزینه‌های مختلف کدوم رو انتخاب کنین، اگه دچار سردرگمی در انتخاب همسر هستین، این مقاله...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

ثبت نام

بازیابی رمز عبور

ورود

ایجاد رمز عبور جدید